تجربه مشاور

شكستن ديوار فاصله‌ها

حجت‌الاسلام دكتر مهكام؛ روان‌شناس 

سالياني است كه در مراكز مختلفي به ارائه مشاوره مشغول هستم؛ با اين حال، يكي از زيباترين خاطر‌ه‌هاي من از مشاوره در زندان به يادگار مانده است. اين داستان واقعي مربوط به زنداني‌اي است كه صبح تا شب روي تخت اتاق خود مي‌خوابيد و بيرون نمي‌آمد. با ديگران كمترين رابطه گفتاري و عاطفي را برقرار مي‌كرد. خلاصه نشانه‌هاي افسردگي كاملا در او نمايان بود. از طرفي نيز با هيچ‌يك از روان‌درمانگرهايي كه دو سالي بود در زندان فعاليت مي‌كردند همكاري نمي‌كرد. با او در مدتي كه به زندان رفت‌ و آمد مي‌كردم آشنا شدم. تنها كاري كه انجام دادم، برقراري رابطة همدلي صادقانه در مواجهه‌هاي كوتاهي بود كه گه‌گاهي با او داشتم. يك روز مسئولان زندان و كادر روان‌درماني با تعجب پيغامي را از طرف او براي من آوردند. «فلاني از شما مشاوره مي‌خواهد!» بعد از هماهنگي‌هاي لازم، زنداني وارد اتاق شد؛ 45 دقيقه اول مشاوره، با گريه آن مرد 45 ساله سپري شد. آنقدر با صداي بلند گريه مي‌كرد كه نظر ديگران را در بيرون اتاق مشاوره به خود جلب كرده بود. او به من مي‌گفت: «شما اولين نفري هستي كه من در طول عمرم با او درد دل مي‌كنم؛ به اندازه تمام عمرم گريه كردم.» او در گام اول از من راهكار درماني نمي‌خواست، فقط مي‌خواست درد دل كند. الحمدلله بعد از آن جلسه و راهكارهايي كه ارائه شد، حالش رو به بهبود رفت. ديگر روزها به‌جاي ماندن در بندش، در انجام كارهاي زندان مشاركت مي‌كرد، واليبال بازي مي‌كرد، كم‌‌كم چرخاننده يك تيم شد و وضع رواني طبيعي پيدا كرد.

وقتي همدلي صادقانه حتي با يك زنداني افسرده مي‌تواند ديوار فاصله‌ها را بشكند و حالش را خوب كند، چرا ما نبايد با نزديك‌ترين عزيزان‌مان همدلي كنيم؟! می‌توانیم سنگ صبور يكديگر باشيم. گاهي ديگران فقط مي‌خواهند با ما درد دل كنند و با اين كار حالشان خوب مي‌شود. اين فرصت را از آنها دريغ نورزيم.

منبع: نشریه خانه خوبان، شماره 99