تاملی تربیتی بر شکلگیری رفتار حجاب
دختران و عفاف و حجاب
یکی از شاخصهای اصلی تربیت، فرهنگپذیری است. زمانی فرد بهنجار شناخته میشود که بتواند رفتارهای خود را هماهنگ با باورها و ارزشهای اجتماعی نموده و قانونپذیر باشد. در تربیت دختران، این شاخص جلوه مهمتری دارد. دختر مسلمان، با پذیرش فرهنگ دینی، رفتار حجاب را برگزیده و خویشتن را در پوشش مناسب با این فرهنگ مییابد. نکته مهم اینجاست که برای شکلگیری رفتار حجاب، نیازمند مقدماتی هستیم که بخش اصلی آن در دوران تربیت فرزندان دختر شکل میگیرد. به برخی از این عناصر توجه بیشتری میکنیم:
1. بایستههای تربیت دختران با فرهنگ حجاب
الف) حجاب متعادل
رعایت اعتدال در شکلگیری صحیح یک رفتار نقش عمدهای دارد. والدینی که از همان ابتدا رفتارهای دینی مثل حجاب را با وسواس و سختگیری غیرمنطقی دنبال میکنند، نتایج مورد نظر را دریافت نخواهند کرد. ایجاد و بروز رفتار، نیازمند آرامش، منطقی بودن و رعایت اعتدال است.
ب) الگوهای هماهنگ
هر قدر فرزندان با الگوهای هماهنگتری از نظر تربیت روبرو باشند، سرعت فراگیری رفتارها و عادتهای پسندیده بیشتر میشود. خصوصا اگر پدر و مادر از نظر فکری و رفتاری در سطح هماهنگی رفتار کنند، اهداف تربیتی بهتر محقق میشود. زمانی که این دو به عنوان دو رقیب در میدان تربیت حضور یابند، کودکان به رفتارهای درست نمیرسند؛ چون در اثر تخریب یکی از دو والد، هماره سرگردانی فکری را تجربه کردهاند.
ج) باورپذیری
لازم است توجه کنیم که ماندگاری رفتار به باورپذیری آن است. ممکن است کودکی در اثر مشاهده چادر مادر، علاقه اولیه در او شکل بگیرد، ولی در سن انتخابگری خویش، آنچه باعث انتخاب پوشش چادر و استفامت در این مسیر میشود، نگرشی است که نسبت به این موضوع در او نهادینه شده است. این نگرش از میان پاسخهایی که کودک نسبت به رفتار حجاب دریافت میکند، آغاز شده و اکنون در یافتن پاسخهای مناسب به هجمههای فکری و روانی به این نسخه دین است. اگر چرایی حجاب برای وی حل شود، با چگونگی و تحمل تفاوتهای اجتماعی آن هم کنار خواهد آمد و هویت دینی یکسانی در وی شکل میگیرد.
د) خوشایندسازی
در مسیر کسب تجربه از رفتار پوشش، لازم است والدین ظرافتهای هیجانی را توجه نمایند. زمانی که دختر کوچکی با پوشیدن چادر، به زیبایی هر چه تمامتر نمایان میشود و لبخند رضایت و سخنان تشویقآمیز والدین و اطرافیان را میشنود، اولین احساسهای مثبت درباره حجاب را دریافت کرده است. همچنین زمانی که تنوع در این پوشش هماهنگ با روحیه کودک در کنار توجه به سایر نیازهای وی دیده شود، احساس خوبی از حجاب در نهاد وی بر جا میماند که سهم مهمی در انتخاب این پوشش در آینده نزدیک خواهد داشت. در مقابل، والدینی که زودهنگام کودک خردسال خود را موظف به پوششهای نامتعارف و جدی مینمایند، احتمال فراری شدن چنین فرزندانی از پوشش مطلوب در آینده بعید نیست. در این میان، صدا و سیما نقش مهمی داد. اگر در برنامههای کودک با قالبهای متنوعی چون شعر، نمایش، مسابقه و مانند آن، فرهنگ پوشش به خوبی و همراه با نشاط و شادمانی وارد فضای احساس کودکان شود، و در سریالهای خانوادگی نقشهای مثبت به افراد چادری داده شود، خوشایند سازی به شکل مطلوبی ایجاد خواهد شد.
ه) رعایت اصل تدریج
شکلگیری و نهادینه شدن یک کار، فرایندی است طولانی که نیازمند شکیبایی و تقسیم آن در زمان است. مهم این است که روشها صحیح و منطقی برگزیده شوند و به مرور شاهد تکمیل شدن رفتارهای دینی در فرزندان خود باشیم. قرار نیست همه کودکان دختر با رسیدن به نه سال پوشش چادر را انتخاب کنند، ولی میتوان این پوشش را اندک اندک در زندگیشان وارد کرد. پرهیز از تحمیلهای سرسختانه در این دوره سنی مهم است.
2. بهانههای فرار از حجاب و عفاف
دلیلتراشی یکی از مکانیزمهای دفاعی برای موجه دانستن خود در موقعیتهایی است که فرد میداند اشتباهی از او سر زده است. دختر مسلمانی که بر اساس باورهای خود لازم است هماهنگی بین رفتارهای اجتماعی مطلوب مانند پوشش مناسب و باورهای خویش اعمال کند، زمانی که از چنین تعادلی خارج میشود، ممکن است با استفاده از ابزار توجیه و دلیلتراشی درصدد تبرئه خویش برآید. پارهای از این بهانهها چنین است:
الف) دشواری و محدودیت:
برخی رفتار پوششی را محدود کننده میدانند و همراه کردن چادر یا زندگی با حجاب در جامعه را دشوار میپندارند. بهترین دلیل برای این افراد، چادریها و محجبههای بسیار موفقی هستند که در کلیدیترین محیطهای علمی و کاربردی مشغول فعالیتاند و اصالت خویش را هم حفظ کردهاند. همانگونه که برای پیشرفت مادی خویش هزینههایی میپردازیم، برای تکامل معنوی هم لازم است قدری دشواریها را پذیرا باشیم تا انسانی مقاوم و موفق از خود بسازیم.
ب) ساز ناهماهنگ اجتماعی:
برخی همنوایی با عموم جامعه را بهانهای برای فرار از انتخاب پوشش بر میشمارند. در پاسخ باید گفت که اولا لایههای عمیق و موفق جامعه با پوشش میانهخوبی دارند و آن را وسیلهای برای حفظ شرافت و عزت خویش میشمارند و ثانیا چرا متفاوت بودن در خوب بودن و معنویتر بودن هزینه نشود؟ میتوان با قرار گرفتن در پوششی که ظاهرا هماهنگ با جامعه نیست، نقش الگویی مثبت را رقم زد؛ نه اینکه با از دستدادن هویت فردی و جرئتورزی لازم، بیجهت همرنگ جامعه شد!
ج) رنگ سیاه:
انتخاب رنگ مشکی برای چادر، برای عدهای دستاویز طرد میشود. پیام روانشناختی رنگ مشکی، بازداری است. کسی که این رنگ را برای حضور اجتماعی برمیگزیند، در واقع معتقد است که دیگران حق ندارند درباره جذابیتها و زیباییهای او طمعورزی داشته باشند و او برای حریم شخصیاش احترام قائل است. ضمن اینکه مجاورت رنگ مشکی با رنگ صورت، همانند درخشانتر شدن ماه در شبهای تاریک است و بر جذابیت میافزاید.
د) ناسازگار با پیشرفت:
گمان برخی این است که چادر و حضور حجاب در زندگی اجتماعی، مانع پیشرفت است. جواب این سخن را باید در تفاوت پیشرفت با راحتی جستجو کرد. پیشرفتهای ماندگار، محصول تلاشهای همه جانبه و هماهنگ شدن با معیارها و ارزشهای فردی و اجتماعی است. اگر قرار باشد زودتر رسیدن ما به مقصد به قیمت عبور از چراغ قرمز باشد، نوعی خودخواهی و بیاحترامی به هنجارهای اجتماعی است. ضمن آنکه به اندازه کافی مصداق برای رد این مسئله وجود دارد. حضور خانمهای محجبه در برترین موقعیتهای اجتماعی و علمی، بهترین دلیل بر رد این گمان است. برخی از این گمانها، کورکورانه و صرفا به دلیل تاثیر پذیری از تلقینهای رسانههای غربی است که
دختران و عفاف و حجاب
یکی از شاخصهای اصلی تربیت، فرهنگپذیری است. زمانی فرد بهنجار شناخته میشود که بتواند رفتارهای خود را هماهنگ با باورها و ارزشهای اجتماعی نموده و قانونپذیر باشد. در تربیت دختران، این شاخص جلوه مهمتری دارد. دختر مسلمان، با پذیرش فرهنگ دینی، رفتار حجاب را برگزیده و خویشتن را در پوشش مناسب با این فرهنگ مییابد. نکته مهم اینجاست که برای شکلگیری رفتار حجاب، نیازمند مقدماتی هستیم که بخش اصلی آن در دوران تربیت فرزندان دختر شکل میگیرد. به برخی از این عناصر توجه بیشتری میکنیم:
1. بایستههای تربیت دختران با فرهنگ حجاب
الف) حجاب متعادل
رعایت اعتدال در شکلگیری صحیح یک رفتار نقش عمدهای دارد. والدینی که از همان ابتدا رفتارهای دینی مثل حجاب را با وسواس و سختگیری غیرمنطقی دنبال میکنند، نتایج مورد نظر را دریافت نخواهند کرد. ایجاد و بروز رفتار، نیازمند آرامش، منطقی بودن و رعایت اعتدال است.
ب) الگوهای هماهنگ
هر قدر فرزندان با الگوهای هماهنگتری از نظر تربیت روبرو باشند، سرعت فراگیری رفتارها و عادتهای پسندیده بیشتر میشود. خصوصا اگر پدر و مادر از نظر فکری و رفتاری در سطح هماهنگی رفتار کنند، اهداف تربیتی بهتر محقق میشود. زمانی که این دو به عنوان دو رقیب در میدان تربیت حضور یابند، کودکان به رفتارهای درست نمیرسند؛ چون در اثر تخریب یکی از دو والد، هماره سرگردانی فکری را تجربه کردهاند.
ج) باورپذیری
لازم است توجه کنیم که ماندگاری رفتار به باورپذیری آن است. ممکن است کودکی در اثر مشاهده چادر مادر، علاقه اولیه در او شکل بگیرد، ولی در سن انتخابگری خویش، آنچه باعث انتخاب پوشش چادر و استفامت در این مسیر میشود، نگرشی است که نسبت به این موضوع در او نهادینه شده است. این نگرش از میان پاسخهایی که کودک نسبت به رفتار حجاب دریافت میکند، آغاز شده و اکنون در یافتن پاسخهای مناسب به هجمههای فکری و روانی به این نسخه دین است. اگر چرایی حجاب برای وی حل شود، با چگونگی و تحمل تفاوتهای اجتماعی آن هم کنار خواهد آمد و هویت دینی یکسانی در وی شکل میگیرد.
د) خوشایندسازی
در مسیر کسب تجربه از رفتار پوشش، لازم است والدین ظرافتهای هیجانی را توجه نمایند. زمانی که دختر کوچکی با پوشیدن چادر، به زیبایی هر چه تمامتر نمایان میشود و لبخند رضایت و سخنان تشویقآمیز والدین و اطرافیان را میشنود، اولین احساسهای مثبت درباره حجاب را دریافت کرده است. همچنین زمانی که تنوع در این پوشش هماهنگ با روحیه کودک در کنار توجه به سایر نیازهای وی دیده شود، احساس خوبی از حجاب در نهاد وی بر جا میماند که سهم مهمی در انتخاب این پوشش در آینده نزدیک خواهد داشت. در مقابل، والدینی که زودهنگام کودک خردسال خود را موظف به پوششهای نامتعارف و جدی مینمایند، احتمال فراری شدن چنین فرزندانی از پوشش مطلوب در آینده بعید نیست. در این میان، صدا و سیما نقش مهمی داد. اگر در برنامههای کودک با قالبهای متنوعی چون شعر، نمایش، مسابقه و مانند آن، فرهنگ پوشش به خوبی و همراه با نشاط و شادمانی وارد فضای احساس کودکان شود، و در سریالهای خانوادگی نقشهای مثبت به افراد چادری داده شود، خوشایند سازی به شکل مطلوبی ایجاد خواهد شد.
ه) رعایت اصل تدریج
شکلگیری و نهادینه شدن یک کار، فرایندی است طولانی که نیازمند شکیبایی و تقسیم آن در زمان است. مهم این است که روشها صحیح و منطقی برگزیده شوند و به مرور شاهد تکمیل شدن رفتارهای دینی در فرزندان خود باشیم. قرار نیست همه کودکان دختر با رسیدن به نه سال پوشش چادر را انتخاب کنند، ولی میتوان این پوشش را اندک اندک در زندگیشان وارد کرد. پرهیز از تحمیلهای سرسختانه در این دوره سنی مهم است.
2. بهانههای فرار از حجاب و عفاف
دلیلتراشی یکی از مکانیزمهای دفاعی برای موجه دانستن خود در موقعیتهایی است که فرد میداند اشتباهی از او سر زده است. دختر مسلمانی که بر اساس باورهای خود لازم است هماهنگی بین رفتارهای اجتماعی مطلوب مانند پوشش مناسب و باورهای خویش اعمال کند، زمانی که از چنین تعادلی خارج میشود، ممکن است با استفاده از ابزار توجیه و دلیلتراشی درصدد تبرئه خویش برآید. پارهای از این بهانهها چنین است:
الف) دشواری و محدودیت:
برخی رفتار پوششی را محدود کننده میدانند و همراه کردن چادر یا زندگی با حجاب در جامعه را دشوار میپندارند. بهترین دلیل برای این افراد، چادریها و محجبههای بسیار موفقی هستند که در کلیدیترین محیطهای علمی و کاربردی مشغول فعالیتاند و اصالت خویش را هم حفظ کردهاند. همانگونه که برای پیشرفت مادی خویش هزینههایی میپردازیم، برای تکامل معنوی هم لازم است قدری دشواریها را پذیرا باشیم تا انسانی مقاوم و موفق از خود بسازیم.
ب) ساز ناهماهنگ اجتماعی:
برخی همنوایی با عموم جامعه را بهانهای برای فرار از انتخاب پوشش بر میشمارند. در پاسخ باید گفت که اولا لایههای عمیق و موفق جامعه با پوشش میانهخوبی دارند و آن را وسیلهای برای حفظ شرافت و عزت خویش میشمارند و ثانیا چرا متفاوت بودن در خوب بودن و معنویتر بودن هزینه نشود؟ میتوان با قرار گرفتن در پوششی که ظاهرا هماهنگ با جامعه نیست، نقش الگویی مثبت را رقم زد؛ نه اینکه با از دستدادن هویت فردی و جرئتورزی لازم، بیجهت همرنگ جامعه شد!
ج) رنگ سیاه:
انتخاب رنگ مشکی برای چادر، برای عدهای دستاویز طرد میشود. پیام روانشناختی رنگ مشکی، بازداری است. کسی که این رنگ را برای حضور اجتماعی برمیگزیند، در واقع معتقد است که دیگران حق ندارند درباره جذابیتها و زیباییهای او طمعورزی داشته باشند و او برای حریم شخصیاش احترام قائل است. ضمن اینکه مجاورت رنگ مشکی با رنگ صورت، همانند درخشانتر شدن ماه در شبهای تاریک است و بر جذابیت میافزاید.
د) ناسازگار با پیشرفت:
گمان برخی این است که چادر و حضور حجاب در زندگی اجتماعی، مانع پیشرفت است. جواب این سخن را باید در تفاوت پیشرفت با راحتی جستجو کرد. پیشرفتهای ماندگار، محصول تلاشهای همه جانبه و هماهنگ شدن با معیارها و ارزشهای فردی و اجتماعی است. اگر قرار باشد زودتر رسیدن ما به مقصد به قیمت عبور از چراغ قرمز باشد، نوعی خودخواهی و بیاحترامی به هنجارهای اجتماعی است. ضمن آنکه به اندازه کافی مصداق برای رد این مسئله وجود دارد. حضور خانمهای محجبه در برترین موقعیتهای اجتماعی و علمی، بهترین دلیل بر رد این گمان است. برخی از این گمانها، کورکورانه و صرفا به دلیل تاثیر پذیری از تلقینهای رسانههای غربی است که
دختران و عفاف و حجاب
یکی از شاخصهای اصلی تربیت، فرهنگپذیری است. زمانی فرد بهنجار شناخته میشود که بتواند رفتارهای خود را هماهنگ با باورها و ارزشهای اجتماعی نموده و قانونپذیر باشد. در تربیت دختران، این شاخص جلوه مهمتری دارد. دختر مسلمان، با پذیرش فرهنگ دینی، رفتار حجاب را برگزیده و خویشتن را در پوشش مناسب با این فرهنگ مییابد. نکته مهم اینجاست که برای شکلگیری رفتار حجاب، نیازمند مقدماتی هستیم که بخش اصلی آن در دوران تربیت فرزندان دختر شکل میگیرد. به برخی از این عناصر توجه بیشتری میکنیم:
1. بایستههای تربیت دختران با فرهنگ حجاب
الف) حجاب متعادل
رعایت اعتدال در شکلگیری صحیح یک رفتار نقش عمدهای دارد. والدینی که از همان ابتدا رفتارهای دینی مثل حجاب را با وسواس و سختگیری غیرمنطقی دنبال میکنند، نتایج مورد نظر را دریافت نخواهند کرد. ایجاد و بروز رفتار، نیازمند آرامش، منطقی بودن و رعایت اعتدال است.
ب) الگوهای هماهنگ
هر قدر فرزندان با الگوهای هماهنگتری از نظر تربیت روبرو باشند، سرعت فراگیری رفتارها و عادتهای پسندیده بیشتر میشود. خصوصا اگر پدر و مادر از نظر فکری و رفتاری در سطح هماهنگی رفتار کنند، اهداف تربیتی بهتر محقق میشود. زمانی که این دو به عنوان دو رقیب در میدان تربیت حضور یابند، کودکان به رفتارهای درست نمیرسند؛ چون در اثر تخریب یکی از دو والد، هماره سرگردانی فکری را تجربه کردهاند.
ج) باورپذیری
لازم است توجه کنیم که ماندگاری رفتار به باورپذیری آن است. ممکن است کودکی در اثر مشاهده چادر مادر، علاقه اولیه در او شکل بگیرد، ولی در سن انتخابگری خویش، آنچه باعث انتخاب پوشش چادر و استفامت در این مسیر میشود، نگرشی است که نسبت به این موضوع در او نهادینه شده است. این نگرش از میان پاسخهایی که کودک نسبت به رفتار حجاب دریافت میکند، آغاز شده و اکنون در یافتن پاسخهای مناسب به هجمههای فکری و روانی به این نسخه دین است. اگر چرایی حجاب برای وی حل شود، با چگونگی و تحمل تفاوتهای اجتماعی آن هم کنار خواهد آمد و هویت دینی یکسانی در وی شکل میگیرد.
د) خوشایندسازی
در مسیر کسب تجربه از رفتار پوشش، لازم است والدین ظرافتهای هیجانی را توجه نمایند. زمانی که دختر کوچکی با پوشیدن چادر، به زیبایی هر چه تمامتر نمایان میشود و لبخند رضایت و سخنان تشویقآمیز والدین و اطرافیان را میشنود، اولین احساسهای مثبت درباره حجاب را دریافت کرده است. همچنین زمانی که تنوع در این پوشش هماهنگ با روحیه کودک در کنار توجه به سایر نیازهای وی دیده شود، احساس خوبی از حجاب در نهاد وی بر جا میماند که سهم مهمی در انتخاب این پوشش در آینده نزدیک خواهد داشت. در مقابل، والدینی که زودهنگام کودک خردسال خود را موظف به پوششهای نامتعارف و جدی مینمایند، احتمال فراری شدن چنین فرزندانی از پوشش مطلوب در آینده بعید نیست. در این میان، صدا و سیما نقش مهمی داد. اگر در برنامههای کودک با قالبهای متنوعی چون شعر، نمایش، مسابقه و مانند آن، فرهنگ پوشش به خوبی و همراه با نشاط و شادمانی وارد فضای احساس کودکان شود، و در سریالهای خانوادگی نقشهای مثبت به افراد چادری داده شود، خوشایند سازی به شکل مطلوبی ایجاد خواهد شد.
ه) رعایت اصل تدریج
شکلگیری و نهادینه شدن یک کار، فرایندی است طولانی که نیازمند شکیبایی و تقسیم آن در زمان است. مهم این است که روشها صحیح و منطقی برگزیده شوند و به مرور شاهد تکمیل شدن رفتارهای دینی در فرزندان خود باشیم. قرار نیست همه کودکان دختر با رسیدن به نه سال پوشش چادر را انتخاب کنند، ولی میتوان این پوشش را اندک اندک در زندگیشان وارد کرد. پرهیز از تحمیلهای سرسختانه در این دوره سنی مهم است.
2. بهانههای فرار از حجاب و عفاف
دلیلتراشی یکی از مکانیزمهای دفاعی برای موجه دانستن خود در موقعیتهایی است که فرد میداند اشتباهی از او سر زده است. دختر مسلمانی که بر اساس باورهای خود لازم است هماهنگی بین رفتارهای اجتماعی مطلوب مانند پوشش مناسب و باورهای خویش اعمال کند، زمانی که از چنین تعادلی خارج میشود، ممکن است با استفاده از ابزار توجیه و دلیلتراشی درصدد تبرئه خویش برآید. پارهای از این بهانهها چنین است:
الف) دشواری و محدودیت:
برخی رفتار پوششی را محدود کننده میدانند و همراه کردن چادر یا زندگی با حجاب در جامعه را دشوار میپندارند. بهترین دلیل برای این افراد، چادریها و محجبههای بسیار موفقی هستند که در کلیدیترین محیطهای علمی و کاربردی مشغول فعالیتاند و اصالت خویش را هم حفظ کردهاند. همانگونه که برای پیشرفت مادی خویش هزینههایی میپردازیم، برای تکامل معنوی هم لازم است قدری دشواریها را پذیرا باشیم تا انسانی مقاوم و موفق از خود بسازیم.
ب) ساز ناهماهنگ اجتماعی:
برخی همنوایی با عموم جامعه را بهانهای برای فرار از انتخاب پوشش بر میشمارند. در پاسخ باید گفت که اولا لایههای عمیق و موفق جامعه با پوشش میانهخوبی دارند و آن را وسیلهای برای حفظ شرافت و عزت خویش میشمارند و ثانیا چرا متفاوت بودن در خوب بودن و معنویتر بودن هزینه نشود؟ میتوان با قرار گرفتن در پوششی که ظاهرا هماهنگ با جامعه نیست، نقش الگویی مثبت را رقم زد؛ نه اینکه با از دستدادن هویت فردی و جرئتورزی لازم، بیجهت همرنگ جامعه شد!
ج) رنگ سیاه:
انتخاب رنگ مشکی برای چادر، برای عدهای دستاویز طرد میشود. پیام روانشناختی رنگ مشکی، بازداری است. کسی که این رنگ را برای حضور اجتماعی برمیگزیند، در واقع معتقد است که دیگران حق ندارند درباره جذابیتها و زیباییهای او طمعورزی داشته باشند و او برای حریم شخصیاش احترام قائل است. ضمن اینکه مجاورت رنگ مشکی با رنگ صورت، همانند درخشانتر شدن ماه در شبهای تاریک است و بر جذابیت میافزاید.
د) ناسازگار با پیشرفت:
گمان برخی این است که چادر و حضور حجاب در زندگی اجتماعی، مانع پیشرفت است. جواب این سخن را باید در تفاوت پیشرفت با راحتی جستجو کرد. پیشرفتهای ماندگار، محصول تلاشهای همه جانبه و هماهنگ شدن با معیارها و ارزشهای فردی و اجتماعی است. اگر قرار باشد زودتر رسیدن ما به مقصد به قیمت عبور از چراغ قرمز باشد، نوعی خودخواهی و بیاحترامی به هنجارهای اجتماعی است. ضمن آنکه به اندازه کافی مصداق برای رد این مسئله وجود دارد. حضور خانمهای محجبه در برترین موقعیتهای اجتماعی و علمی، بهترین دلیل بر رد این گمان است. برخی از این گمانها، کورکورانه و صرفا به دلیل تاثیر پذیری از تلقینهای رسانههای غربی است که در صدد تحمیل فرهنگ پرمخاطره خود هستند.
- بازدید: 0