بهترین فاصله سنی برای ازدواج
نویسنده: دکتر محسن فرمهيني فراهاني
متخصص علوم تربيتي و استاديار دانشگاه شاهد
فاصله سني مناسب ميان زن و شوهر را ميتوان 2 تا 4سال و در برخي منابع 2 تا 7 سال يا 4 تا 7 سال در نظر گرفت. البته اين به آن معنا نيست كه اگر يكي دو سال به اين سنين افزوده يا از آن كاسته شود، نبايد ازدواجي انجامگيرد. شايد بتوان گفت كه اگر تمام زمينهها بررسي شده باشد و مشكل خاصي ديده نشود، ميتوان فاصله سني را به ديده اغماض نگريست ولي در عين حال بهترين و مناسبترين فاصله سني 2 تا 4 سال است. طبيعي است كه اگر ساير شرايط، مناسب نباشد، باز هم ازدواج نميتواند موفق باشد. فلسفه وجود چنين تفاوت سني در اين است که: اولا خانمها زودتر به بلوغ عقلي و جسمي ميرسند و در نتيجه پختگي رواني لازم را زودتر پيدا ميکنند. خانمها زودتر به بلوغ جنسي ميرسند و بهتر است به نيازهاي آنها زودتر پاسخ داده شود. از طرف ديگر نيازهاي جنسي خانمها نيز زودتر فروکش ميکند، بنابراين به علت آمادگي زودتر زنان براي ازدواج و بلوغ اجتماعي است که اين تفاوت سني طرح ميشود. از ديدگاه ديني و در روايات اسلامي تناسبهاي مختلف در ازدواج تحت عنوان کلي، هم كفو بودن مطرح شده است که يک جنبه آن تناسب سني است.كفو هم بودن دو همسر يعني تناسب، همشاني و همطرازي و در زمينه تناسب سني يعني لحاظ منطقي تفاوت سني در ازدواج. از نظر اسلام ازدواج كردن با تفاوت سني زياد، امر نامشروعي نيست و آنچه در سنت پيامبر ديده ميشود، حكايت از مشروعيت اين نوع ازدواج دارد. كمالات پيامبر(ص) به عنوان انساني كامل به حدي بود كه به خوبي با حضرت خديجه(س) زندگاني كرد و در آن زندگاني معضلي به خاطر تفاوت سن و سال ديده نميشد و از سوي ديگر خديجه(س) نيز زني با كمال و بينظير بود. تمامي ثروت فراوان خود را در راه تبليغ اسلام صرف کرد و اولين زني بود كه به پيامبر ايمان آورد و فاطمه(س) را براي پيامبر به يادگار گذاشت. پيامبر نيز به عنوان همسري باوفا هرگاه كه نام خديجه(س) را ميشنيد، اشك در چشمان مباركش حلقه ميزد، به نحوي كه اطرافيان آن حضرت، تاثر او را به خوبي حس ميكردند. البته در اين ازدواجها با اين تفاوت سني فقط كساني ميتوانند موفق باشند كه از رفتار پيامبر(ص) و خديجه(س) به خوبي پيروني كنند.
عدم تفاهم ودرک متقابل
با افزايش سن، انعطاف آدمي كاهش مييابد و همين امر در زندگاني مشترك معضل آفرين ميشود. در نتيجه محيط امن خانه تبديل به فضايي ناامن و تحمل ناپذير ميشود. به عنوان نمونه، زني که از همسر خود بزرگتر است با توجه به تجربه بيشتري که دارد ممکن است اين احساس در او ايجاد شود که او محقتر است و بنابراين دايم امر و نهي کند و کمتر به ديدگاههاي همسر خود توجه كند. پيامد چنين رفتاري عدم درک مسايل و مواضع يکديگر، کنارهگيري مرد از مديريت خانواده، مطيع صرف همسر شدن و از همه مهمتر الگودهي نامناسب براي فرزندان است. يا مردي با داشتن 20 سال سن بيشتر، طبيعي است كه ميتواند از تجارب بيشتري برخوردار باشد بنابراين اين مساله زمينهاي فراهم ميكند كه شخص ارزش لازم را به نظرهاي فرد كوچكتر ندهد يا طرف مقابلبيش از اندازه احساس كوچكي کند و هميشه در حال اضطراب و تشويش باشد و بالاخره از اداره زندگي درمانده شود.
عدم ارضاي مناسب غرايز جنسي
يكي از اهداف ازدواج، ارضاي غرايز است و اين خود ميتواند عامل موثري در تداوم زندگي خانوادگي باشد. اما در سنين بالا، فرد از لحاظ غريزه جنسي افول ميکند؛ به نحوي كه زوجين نميتوانند موجبات رضايت يكديگر را در روابط زناشويي به نحو مطلوب تامين کنند و همين امر ممكن است موجبات درگيري را فراهم آورده، محيط خانواده را متشنج كند. اين مساله در موارد چشمگيري به بروز افسردگي در زنان جوان ميانجامد و در برخي از زناني كه خويشتندار و باتقوا نباشند، گرايش به انحرافات و لغزشها ديده ميشود و در مرداني که با زنان بزرگتر از خود ازدواج کردهاند مرد به علت عدم تمکين مناسب وکافي زن ممکن است به همسر دوم يا ازدواج موقت بينديشد. وقتي كه فاصله سني بين زن و شوهر زياد باشد، هريك در دورهاي از زندگاني به سر ميبرند که از لحاظ ميل جنسي با هم متفاوت هستند. بهعنوان مثال، زني که در دوران جواني (18 سالگي) به سر ميبرد و همسرش در 35 سالگي است و به مرز ميانسالي نزديك شده است. در اين حالت زوج نميتواند نياز جنسي همسر خود را به شکل مطلوب ارضا کند. اين عدم ارضاي جنسي، ممکن است به شکلهاي مختلف همچون نق زدنهاي فراوان، عدم احساس رضايت از زندگي و... در زن جلوهگر شود. زماني كه مرد 30 ساله با دختري كم سن و سال ازدواج ميكند پس از گذشت مدت10 سال، به مرد 40 سالهاي تبديل ميشود كه بهطور قطع ديگر احساسات و تواناييهاي جنسي قبل را ندارد و اين مساله عواقب خوبي در پينخواهد داشت.
پيدا شدن سوءظن
گاهي وجود فاصلههاي سني زياد باعث ميشود كه زوجين سوءظنهايي نسبت به يكديگر پيدا كنند و ممكن است حتي نتوانند دلايلي هم براي اين گونه افكار ارايه کنند.
امر و نهي به همسر
در چنين خانوادههايي فرد بزرگتر به دليل داشتن تجربه، خود را ملزم ميداند كه مدام به همسر خود امر و نهي كند؛ امر و نهي بيش از حدي كه هميشه مبتني بر حق نيست، بلكه سليقه نيز در آن سخت مداخله ميكند تا موجبات ناراحتي همسر را فراهم آورد. فرد بزرگتر احساس ميكند كه بايد فرد كوچكتر را تربيت كند و حال آنكه او انتظار دارد كه با همسر زندگي كند، نه آنكه همسر وي نقش پدر و مادر را بر عهده گرفته، به امر و نهي و تربيت وي مبادرت کند. البته زن و شوهر بايد براي تكامل و تعالي يكديگر تلاش كنند و در مواقع ضروري به امر به معروف و نهي از منكر يكديگر بپردازند.
امتيازدهي بيش از حد
مشكل ديگر اين است كه فرد بزرگتر براي اينكه فرد كوچكتر را جذب كند و زندگي تداوم يابد، بايد مدام به او امتيازاتي بدهد كه وي را به دوام زندگي دلگرم كند اما دادن دايم امتيازات هميشه امکانپذيرنيست، زيرا گاه دادن اين نوع امتيازها براي فرد بزرگتر غيرقابلتحمل يا غيرممكن ميشود و به اين ترتيب از انگيزه طرف مقابلبراي ادامه زندگي ميكاهد. از سويي طرف كوچكتر كه از نقطه ضعف همسر خويش اطلاع يافته درصدد اخذ امتيازهاي بيشتري برميآيد که اين امر اختلافات خانواده را تشديد کرده و جو ناامني را بر خانه حكمفرما ميكند و به اين ترتيب خانوادهاي نابسامان شكل ميگيرد كه كشمكشهاي ناشي از آن، از ارزش والدين در نزد فرزندان ميكاهد و در نتيجه تاثيرات تربيتي آنها را نيز كاهش ميدهد.
افزايش طلاق
معضل ديگري كه گاه در خانوادههايي كه تفاوت سني زوجين زياد است ديده ميشود، مساله عدم تحمل يكديگر و وقوع طلاق است. تحقيقاتي که روي 2 هزار و 167 پرونده طلاق انجام شده، حاکي از آن است که يکي از مهمترين دلايل طلاق در ميان زوجين، همين تفاوتهاي سني، به ويژه بزرگتر بودن زن از مرد است؛ زيرا اين پديده، چه از نظر فرهنگي و چه از نظر اجتماعي، در جامعه ما پذيرفتهشده نيست. در برخي موارد، اين ازدواجها ممکن است به طلاق منجر نشود ولي همواره با پشيماني همراه است؛ زيرا مشكلات ناشي از اين نوع ازدواجها به قدري زياد و غيرقابلتحمل است كه در اكثر موارد موجبات پشيماني را فراهم ميكند و زندگياي سراسر مشاجره و دعوا به وجود ميآورد که گاهي تاثيرات آن روي زوجين و به ويژه روي فرزندان آنها کمتر از طلاق نيست. اين حالت ممکن است امكان بزهکاري و جرمزايي در فرزندان را نيز افزايش دهد.
چهار نکته کلیدی
--------------------------------------------------------------------------------
1. اختلاف سني دختر و پسر نبايد آنقدر زياد باشد که دوره رشدي آنها متفاوت شود و در علاقهها، سرگرميها، طرز نگرش و بينش و انرژيهاي رواني با هم تفاوت اساسي داشته باشد. به عنوان نمونه ازدواج دختر 16 سالهاي را با پسر27 ساله در نظر بگيريد. در حالي که دختر در آغاز راه هيجانات، علاقهمند به شطينتهاي نوجواني و جست و خيز و وقت گذراني با دوستان، ميهماني و …. است، مرد، کار و تفکر و مطالعه، فيلم و موسيقي و گوشه ساکت خانه جهت استراحت را بيشتر ميپسندد. همچنين ديدگاه مرد توام با تجربه و احتياط است و ديدگاه دختر نوجوان ريسک و فعاليتهاي نو و بديع.
2. بهترين و معموليترين وضعيت ازدواج اين است که سن پسر کمي از سن دختر بيشتر باشد يا حداقل مساوي باشند. اين به خاطر آن است که مدت باروري در خانمها محدود بوده و در آقايان نامحدود است و ضمنا قدرت باروري خانمها زودتر از آقايان شروع ميشود. همچنين نياز است که آقايان قبل از ازدواج، علاوه بر بلوغ جسمي و فکري، به استقلال اقتصادي نيز برسند که اين به زمان بيشتري نياز دارد.
3 . فرد مورد نظر شما در کل، بايد معدل قابلقبولي در معيارهاي مورد نظر شما کسب کند. به عنوان نمونه، دختري که همسن با پسري است اما در ساير معيارهاي اساسي قوي است، معدل خوبي براي ازدواج دارد. در ضمن وي در معيار سن هم حداقل نمره قبولي را دارد. ولي اگر اين دختر با همه معيارهاي اساسي و خوبي که دارد، 5 سال از پسر بزرگتر باشد، با وجود اينکه معدل بالايي دارد ولي در يک معيار اساسي رد ميشود و چنين ازدواجي با ريسک بالايي از طلاق يا نارضايتي در زندگي زناشويي همراه ميشود.
4 بايد از طريق رسانههاي گروهي، کلينيکهاي مشاوره ازدواج يا خانواده به دختران و پسراني كه قصد ازدواج دارند، آموزش داد كه فاصله سني بين آنها حداقل 2 سال و حداكثر 7 سال باشد و اين مسالهاي است كه بايد موقع راهنمايي قبل از ازدواج براي آنها تشريح کرد تا دريابند كه با فاصله سني كمتر، مشكلات كمتري خواهند داشت، مشروط بر اينكه به ساير جنبههاي لازم براي ازدواج موفق نيز توجه كافي مبذول دارند.
منبع: هفته نامه سلامت
- بازدید: 0